خاطرات
دخترم فقط دو روز دیگه تا تولدت مونده و من این روزها همش تو حال و هوای پارسال و روزهای تولدت هستم. مخصوصاٌ که روز تولدت پارسال روز چهارشنبه بود و من همش احساس میکنم که تولدت فرداست نه پنج شنبه . و امروز همون سه شنبه ای که من برای چک کردن ضربان قلبت با مامانی به بیمارستان رفتم چون تو هفته چهل و یک بودم و برای اینکه حرکات و ضربان قلبت چک بشه که طبیعی باشه و کم نشه باید تقریباً یک روز درمیون میرفتیم بیمارستان. ولی سه شنبه دکتر گفت برو برای زایمان برای یک لحظه باورم نمیشد و اصلاً فکر نمیکردم یک دفعه اینقدر دچار اضطراب بشم البته یک حس درونی و همینطور بر اساس محاسبات خودم احساس میکردم که تو باید چهارشنبه بدنیا بیایی . بر یک لحظه احساس کردم تمام ب...